English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (8574 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overdraft U اضافه برداشت
overdrafts U اضافه برداشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
overdraft U دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
overdrafts U دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
overdraw U اضافه برداشت کردن
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
Other Matches
overtime U وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
offtake U برداشت
land surveying U برداشت
removal U برداشت
takings U برداشت
impression U برداشت
acceptances U برداشت
impressions U برداشت
acceptance U برداشت
draw off U برداشت
special drawing rights U حق برداشت ویژه
special drawing right U حق برداشت ویژه
withdraws U برداشت از حساب
stripping U برداشت لایه رو
withdraw U برداشت از حساب
take off divisor U مقسم برداشت اب
impressionistic U برداشت گرایانه
impressionistic U برداشت گذار
impressionists U برداشت گرای
impressionist U برداشت گرای
special drawing right U حق برداشت مخصوص
withdrawal warrant U مجوز برداشت
under ground survey U برداشت زیرزمینی
removal of phosphorus U برداشت فسفر
removal of cinder U برداشت تفاله
removes U برداشت کردن
remove U برداشت کردن
first impression U برداشت نخستین
make a copy of U سواد برداشت
removal of slag U برداشت سرباره
removing U برداشت کردن
metal removal U برداشت براده
draw off U بده برداشت
approached U برداشت روش
removal of chips U برداشت براده
approach U برداشت روش
approaches U برداشت روش
dual impression U برداشت دوگانه
nett U برداشت خالص کردن
safe yield U بده قابل برداشت
targetted U نقطه برداشت یا قرائت
handpick U برداشت محصول با دست
targets U نقطه برداشت یا قرائت
nets U برداشت خالص کردن
net U برداشت خالص کردن
targetting U نقطه برداشت یا قرائت
take off distributor U اب پخشکن مقسم برداشت اب
targeting U نقطه برداشت یا قرائت
the timber warped U تیر تاب برداشت
targeted U نقطه برداشت یا قرائت
target U نقطه برداشت یا قرائت
cropper U برداشت کننده محصول
overdrafts U برداشت اب بیش از اندازه مجاز
paper gold U منظور حق برداشت مخصوص است
overdraft U برداشت اب بیش از اندازه مجاز
forbore U دست برداشت امتناع کرد
site survey U برداشت نقشه تکهای از زمین
. She dropped her demands (claim). U دست از تقاضاهای خود برداشت
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
No man can serve two masters. <proverb> U با یک دست نمى شود دو هندوانه را برداشت .
demand deposit U سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
agronomy U علم برداشت محصول وبهره برداری از خاک
combine [combine harvester] U کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
corn harvester U کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester-thresher [rare] U کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combined harvester U کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combine harvester U کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester U کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
check total U آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum U آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
increases U اضافه
increscent U اضافه
surpluses U اضافه
special <adj.> U اضافه
extra <adj.> U اضافه
excesses U اضافه
additions U اضافه
excess U اضافه
augmentation U اضافه
spare U اضافه
spared U اضافه
increase U اضافه
increased U اضافه
in a. to U به اضافه
overplus U اضافه
addition U اضافه
extra U اضافه
plussage U اضافه
extra- U اضافه
plusage U اضافه
extras U اضافه
surplus U اضافه
in addition to <prep.> U به اضافه
acceptance test آزمایش کوچک شدگی آزمایش برداشت
preposition U حرف اضافه
overcharges U اضافه هزینه
added U اضافه شده
overcharging U اضافه هزینه
genitive U حالت اضافه
overloads U اضافه بار
overloads U اضافه فرفیت
affixes U اضافه نمودن
surtax U اضافه مالیات
service charge U اضافه کار
overcharge U اضافه هزینه
overcharged U اضافه هزینه
possessives U حالت اضافه
possessive U حالت اضافه
prepositions U حرف اضافه
eke U اضافه کردن بر
added to that U اضافه بران
furthermore <adv.> U اضافه بر این
forby <adv.> U اضافه بر این
besides <adv.> U اضافه بر این
aside from that <adv.> U اضافه بر این
additionally <adv.> U اضافه بر این
further [moreover] <adv.> U اضافه بر این
in addition <adv.> U اضافه بر این
on to <adv.> U اضافه بر این
on top of that <adv.> U اضافه بر این
beyond that <adv.> U اضافه بر این
what is more <adv.> U اضافه بر این
over and above <adv.> U اضافه بر این
on top of this <adv.> U اضافه بر این
moreover <adv.> U اضافه بر این
subjoin U اضافه کردن
overproduction U اضافه تولید
overpotential U اضافه ولتاژ
over load U اضافه بار
margin product U اضافه محصول
imburse U اضافه کردن
exeed U اضافه شدن از
excess price U اضافه قیمت
excess luggage U اضافه بار
confession and avoidance U به ان اضافه میکند
overtimer U اضافه کار کن
overvoltage U اضافه ولتاژ
append U اضافه کردن
add U اضافه کردن
gen U حالت اضافه
superimposable U اضافه شدنی
superimposable U قابل اضافه
step up U اضافه کردن
salary increase U اضافه حقوق
also [moreover] <adv.> U اضافه بر این
budget surplus U اضافه بودجه
overloaded U اضافه فرفیت
overloading U اضافه فرفیت
excess U اضافه مازاد
overshooting U اضافه جهش
overshoot U اضافه جهش
widening U اضافه پهنا
add U اضافه کردن
affix U اضافه نمودن
surcharges U اضافه بار
overtime U اضافه کاری
overtime U اضافه کار
premium U اضافه ارزش
overloading U اضافه بار
overloading U اضافه بارگذاری
adding U اضافه کردن
overloading U بارگذاری اضافه
overpopulation U اضافه جمعیت
overshoots U اضافه جهش
excesses U اضافه مازاد
surcharges U اضافه بها
accessed U الحاق اضافه
accesses U الحاق اضافه
overload U اضافه بار
premiums U اضافه ارزش
affixed U اضافه نمودن
adds U اضافه کردن
affixing U اضافه نمودن
surcharge U اضافه بار
per U حروف اضافه
overloaded U اضافه بار
surcharge U اضافه بها
accessing U الحاق اضافه
access U الحاق اضافه
overload U اضافه فرفیت
perquisites U عایدی اضافه برحقوق
perquisite U عایدی اضافه برحقوق
not to mention ... <idiom> U به اضافه اینکه ... است
repositional U مانند حرف اضافه
over reinforcement U اضافه ارماتورگذاری شده
prepositionally U بطور حرف اضافه
over time pay U مزد اضافه کاری
over time pay U پول اضافه کار
overbreak U خاکبرداری اضافه برنیمرخ
play down U بازی در وقت اضافه
capital gains U اضافه ارزش سرمایه
overload circuit breaker U فیوز اضافه بار
overload circuit switch U فیوز اضافه بار
overload principle U اصل اضافه باری
import surcharge U حقوق گمرکی اضافه
postpositive preposition U حرف اضافه الحاقی
gerund U اسمی که از اضافه کردن
gerunds U اسمی که از اضافه کردن
not to say ... <idiom> U به اضافه اینکه ... است
add in memory اضافه کردن به حافظه
Recent search history Forum search
2New Format
2مفعول
1 Add a recovery email to secure your account
2چشمتون روشن چي ميشه
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
1pairing off
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com